به گزارش مشرق، محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت: آیا با آمریکا میشود «مصالحه» کرد و به توافق رسید؟ آیا میتوان با این رژیم منافع مشترک پیدا کرد و اصطلاحا با او «بست»؟ یکی از چهرههای سیاسی اخیرا گفته که «مصالحه با دشمن مسالمتجو هم رواست» و در پیام خود به همایش (بینالمللی؟!) صلح و سفیران آن استدلال کرده «سفیران صلح در مقابل محاربان هم باید این آیه قرآن را چراغ راه خویش کنند که؛ و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها و توکل علیالله. اگر دشمنان به مسالمت تمایل داشتند، تو نیز مایل به صلح باش و بر خدا توکل کن. آیه 61 سوره شریفه انفال». سوال این است که شرع و عقل و تجربه درباره مصالحه با آمریکا چگونه داوری میکند؟
فعلا بیایید از جلف بازی طیفی از رسانههای سیاسی زرد بر سر سفر پادشاه عمان و جفری فلتمن معاون آمریکایی دبیرکل سازمان ملل به تهران عبور کنیم- فلتمن تابستان سال گذشته نیز در جریان اجلاس سران جنبش عدم تعهد به همراه بان کی مون به تهران آمد اما عقده دل جریان عاشق پیشه گشوده نشد!- چه اینکه چالش میان ما و آمریکا از جنس رودربایستی دو فرد دچار سوءتفاهم و قهر نیست. البته شأن سلطان قابوس اجل از آن است که با معاون سابق وزیر خارجه آمریکا (فلتمن) قیاس شود اما نه پادشاه عمان اولین بار است که به تهران میآید و نه سفر معاون آمریکایی آقای بان کی مون (عامل تحریک برخی آشوبطلبیها در لبنان) نوبرانه است؛ همان گونه که انتشار اسناد سوخته و بیارزش سازمان سیا پس از 60 سال مبنی بر تایید دخالت در کودتای 28 مرداد 1332 جز لبخند تمسخر بر صورت ناظران ایرانی نمینشاند. چالش ایران و آمریکا عمیقتر از آن است که با چند چشمبندی رسانهای- دیپلماتیک وصله پینه و رفع و رجوع شود. این شکاف در همین 60 سال آن قدر وصله و پینه شده که دیگر «رفوبردار» نباشد.
طرفداران مصالحه با آمریکا دو طیفند یا به تناسب نوسان روزگار یکی از دو استدلال را پیش میکشند. یک طیف یا یک استدلال نگاه کاملا خوشگمانانه به آمریکا دارد و معتقد است که اساسا میتوان با آمریکا دوستی استراتژیک داشت. طیف یا تلقی دوم میگوید قبول داریم که با آمریکا نمیشود دوستی کرد اما به اعتبار تهدیدهای موجود، باید با این قدرت کنار آمد و تهدیدزدایی کرد تا زمینه گشایش برای کشور فراهم شود. طیف اول اساسا رفتار انتحاری با اعتبار خود و تجارب تاریخ دارند. حتی اگر کسی قائل به جمهوری اسلامی هم نباشد اما میهندوست باشد، ذرهای در خباثت و غداری آمریکا شک نمیکند. همین روزها که آمریکا و اسرائیل و انگلیس، جنجال استفاده از سلاح شیمیایی توسط دولت سوریه علیه کودکان شهروند خود در حومه دمشق را داغ کردهاند، گزارش فارین پالیسی حاکی از این است که دولت آمریکا حد فاصل سالهای 1983 تا 1988 (1362-67) از کاربرد سلاحهای شیمیایی علیه مردم ایران توسط رژیم صدام خبر داشت و از آن حمایت میکرد.
اما اگر از جریان شیفته بگذریم، موضوع تهدیدزدایی و مصلحتاندیشی معطوف به آن، موضوع قابل تاملتری است. البته همین جا باید متذکر شد که شیوه رفتاری برخی سیاستمداران مدعی مصلحتگرایی در این زمینه نقض غرض و عمیقا تهدید افزاست؛ به این اعتبار که علامت غلط و پالس اشتباه به دشمن میفرستد. چه در میدان رزم و چه در میان یک بازی، بدترین حالت این است که حریف دست شما را خوانده باشد یا احساس کند شما پیشاپیش خود را باختهاید. این برآورد و دریافت، قطعا حریف را گستاختر و طلبکارتر میکند و هزینههای بزرگی را تحمیل مینماید. رفتار 10 سال پیش جریان حاکم بر دولت و مجلس اصلاحات - که البته صرفا از سر شیفتگی و رعب نبود و بعضا نشانههای نفوذ نیز به چشم میآمد- چنان کمرشکن بود که مثلا وقتی تیم مذاکرهکننده به ریاست دکتر روحانی به طرف غربی میگفت ما نمیتوانیم پروتکل الحاقی انپیتی یا توقف نامحدود غنیسازی را بپذیریم، دیپلمات آن طرف میز لبخند میزد و با اسم و رسم، آدرس مجلس و برخی محافل دولتی را میداد که حتی طرح سه فوریتی را نیز در این زمینه تهیه کرده بلکه خطاب به رهبر عالی نظام نامه سرگشاده نوشته بودند که اگر جام زهر تسلیم را باید سر کشید، وقتش همین حالاست! برخی از همان نمایندهها اکنون در آمریکا و انگلیس و فرانسه و بلژیک پناهندگی گرفته و با لابی صهیونیستی در آمریکا و سلطنتطلبان مراوده کامل دارند.
مهم این است که بفهمیم چالش ما و آمریکا در کدام سطح است؟ آیا اختلاف موجود روبنایی و حلشدنی است یا آنها با اصل موجودیت ما مشکل دارند؟ به نحو دیگری هم میشود سؤال را مطرح کرد و آن این که آیا آمریکاییها مثلا با شخص رئیس جمهور منتخب قبلی ملت ایران مشکل داشتند و با منتخب جدید دشمنی نمیورزند؟ یعنی مسئلهای شخصی در میان بود و در این دو ماهی که دکتر روحانی به جای دکتر احمدینژاد انتخاب شده، دولت و مجلس آمریکا پالسهای ویژهای- نظیر اعمال تحریمهای خصمانه جدید از سوی دولت و تصویب تحریمهای تازه از سوی مجلس نمایندگان!- ارسال نکردهاند که چشم بر واقعیتها میبندیم و میگوییم: «مصالحه با دشمن مسالمتجو رواست»؟! نگارنده در مقام آن نیست که به نیتخوانی 2 اظهارنظر آقای هاشمی- یکی پیام به همایش صلح و دیگری مصاحبه با فصلنامه مطالعات بینالملل- که به فاصله یک روز منتشر شد، بپردازد و گمانهزنی کند که این سخنان خطا از سر خیرخواهی است یا تلاشی برای جبران آسیبهای حیثیتی شخصی که خود وی طی 8-7 سال گذشته- بلکه دو دهه اخیر- مسبب آن بوده است. اما فارغ از قصد و نیت گوینده، اولا خطاهای مهمی در این استنتاج و استدلال نهفته است و ثانیا پالسها و آدرسهای غلطی به دشمن میدهند.
اینکه گفته شود «مصالحه با دشمن مسالمتجو رواست» یک حرف است که مستند آن همان آیه شریفه 61 سوره انفال میباشد و اینکه «محاربان» را با «دشمن مسالمتجو» خلط کنیم و حکم یکی را بر دیگری جاری سازیم، حرف دیگری است. بلاتشبیه مانند این است که بگوییم باید به بیمار بیرمق و دارای فشار خون پایین سرم قندی داد و همان جا حکم کنیم که همین حکم برای بیمار دارای فشار خون مثلا 20 ضرورت دارد و باید به او هم قند و شیرینی خوراند! سوره انفال قطعا با آیه 61 شروع نمیشود. آیه «و ان جنحوا للسّلم...» با همین «واو» معطوف به آیه ماقبل خود است که میفرماید «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوهًٍْ...، هر نیرویی که در قدرت دارید برای مقابله با دشمنان آماده سازید... تا بوسیله آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید». آیه 60 تکلیف ما را با دشمن مهاجم و محارب مشخص میکند و پس از آن میفرماید «و اگر تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن». اما مسئله سوالبرانگیزتر، نشر همزمان مصاحبه با فصلنامه مطالعات بینالمللی است. اگر به حرمت آقای هاشمی از تعبیر خودزنی ابا کنیم، باید گفت این سخنان نقض غرض و خالی کردن زیر پای استدلال و اعتبار گوینده با هم است. یعنی میشود نامهای را تایپ هم نکرد و خدمت امام فرستاد تا دست کسی نیفتد و حالا همین اقدام به ظاهر سّری را علنا جار زد؟! ثم ماذا؟! طرف آمریکایی باید برای این خوداظهاری(!) کف بزند و شما را تشویق کند که میگویید نه امروز بلکه 7-26 سال پیش مقابل آمریکا کم آورده بودید؟
آقای هاشمی در این مصاحبه پس از تخطئه افراط و جانبداری از میانهروی میگوید «من در سالهای آخر حیات حضرت امام نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم.... نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیاست. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم، مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است [!] ... میخواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم، مذاکره را شروع کنم که [با مخالفت امام] نتوانستم؛ نتوانستم غیر از این است که نخواستم... [دفاع از فلسطین و حزبالله] قابل دفاع بوده به شرط اینکه ما از اینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم. وقتی که نظام نخواهد در دنیا ماجراجویی بکند، اینگونه مسائل قابل تحمل است»! اینجا نکات مهمی وجود دارد. اولا شمای جای آن رصدگر اطلاعاتی و سیاسی آمریکایی یا انگلیسی که این مواضع را رصد میکند؛ آیا جز به این نتیجه میرسید که در قبال این نوع اظهارات - که در میان شبه اصلاحطلبان نظیر زیاد دارد- باید بر فشارها افزود و عرصه را تنگتر کرد؟! ثانیا مقامات دولتهای سازندگی و اصلاحات در 16 سال مدیریت خود کدام «ماجراجویی» را کردند که توسط آمریکا و اروپا به گوشه رینگ کشانده و تحقیر شدند؟! آیا پیشرفت علمی ماجراجویی بود یا تلاش برای بومی کردن فناوری هستهای؟! چرا در طول آن 16 سال مدام فتیله تحریمها بالاتر کشیده شد؟ ثالثا چه چیزهایی شامل عنوان ماجراجویی میشود که باید کنار گذاشت و بر سر چه چیزهایی میتوان توافق کرد؟ آیا آمریکا و غرب حدّی برای توقف مطالبات میشناسد؟ آیا غنیسازی 20 درصد ماجراجویی است یا غنیسازی 5/3درصد؟ 10 سال یا 20 سال پیش که اصلا غنیسازی نداشتیم. آن روز بهانه چه بود؟ وقتی قرار شد عقبنشینی کنید، دشمن به یک امتیاز و 2 امتیاز بسنده نمیکند. آن وقت مدعی خود شما خواهند شد. اگر حزبالله ترمز اشغالگران صهیونیست را نکشیده بود، امروز باید در خاک خود با آنها میجنگیدیم. از نگاه مستکبران اصل قیام ملت ایران در تداوم نهضت ملی شدن نفت و نهضت مشروطیت، ماجراجویی بوده و مستوجب مجازات است و آقای هاشمی نیز جزو پیشگامان همین ماجراجویی است!
آقای هاشمی را هرگز نمیتوان با مصدق مقایسه کرد. هاشمی روحانی است، زندان چشیده و شکنجه دیده است. او همان کسی است که زمانی در خطبههای نمازجمعه گفت آمریکاییها مسائل را مانند گاو تحلیل میکنند. مصدق لباس روحانیت بر تن نداشت و مدعی اسلام نبود. او به نشانه تجدد، کراوات بر گردن و شعار ملیگرایی سکولار بر زبان داشت. گروهی مصدق را عضو لژ فراماسونری که به نهضت خیانت کرد، خوانده و دیگران از او قهرمان ملی ساختهاند اما فارغ از نیت خوانی مصدق، هر دو گروه شهادت میدهند که خوشبینی و خوشگمانی وی به مصالحه با آمریکا ملت ایران را - به سال- 25 سال عقب انداخت. حق با نواب صفوی بود که پیغام داد «شما پای آمریکا را به کشور باز میکنید و ملت دوباره باید فداکاری کند و شهید بدهد و سالها زجر بکشد تا آمریکا را بیرون کند». تجربه نیاندوختن از عبرتهای تاریخ عین افراط و تفریط است. به قول حافظ شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای- قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟!
چه چیزهایی شامل عنوان ماجراجویی میشود که باید کنار گذاشت و بر سر چه چیزهایی میتوان توافق کرد؟ آیا آمریکا و غرب حدّی برای توقف مطالبات میشناسد؟ آیا غنیسازی 20 درصد ماجراجویی است یا غنیسازی 5/3درصد؟ 10 سال یا 20 سال پیش که اصلا غنیسازی نداشتیم. آن روز بهانه چه بود؟